- ۰ ۰
- ۰ نظر
لباس های دخترانه : در ادامه شیک ترین لباس های دخترانه را مشاهده کنید
- ۰ ۰
- ۰ نظر
به روز تریت عکس های عاشقانه شیک و دخترانه 2020
عکس عاشقانه باحال : در ادامه به روز ترین عکس های عاشقانه باحال را مشاهده کنید
- ۰ ۰
- ۰ نظر
مهناز افشار جدید یکی از ستاره های سینمای ایران، مهناز افشار است که یکی از بازیگران مطرح و پرکار دهه ۸۰ سینمای ایران به شمار می رود. البته این را هم باید گفت که او یکی از بازیگران پر حاشیه کشورمان هست که خواسته یا ناخواسته برایش حاشیه درست می شود.
این بازیگر با اخلاق کشورمان، در میان ورزشها به اسکی و شنا و به ورزش والیبال علاقه دارد.
برند تجاری مورد علاقه مهناز افشار
مهناز افشار در این مورد گفته است که در دهه ۷۰ طرفدار برند ورساچه بوده است و این برند را به سلیقه خود نزدیک دانسته است و بعد از آن طرفدار برند گوچی بوده است. مهناز افشار برند بربری را اصلا دوست ندارد و گفته است که این روزها در انتخابها پورش دیزاین را خیلی می پسندم. او اشاره کرده است که این برند سلیقه همسرش هم هست. این بازیگر ظاهرا برند ایوسن لارن را هم خیلی دوست دارد.
به طور کلی این بازیگرزن ایرانی گفته است که اصولا برندهایی که تولید خیلی محدود دارند مورد پسند من هستند.
ازدواج مهناز افشار
مهناز افشار در خرداد ماه سال ۱۳۹۳ ازدواج کرده است. او همسر یاسین رامین است. همسر مهناز افشار فرزند محمدعلی رامین است. پدر شوهر مهناز افشار معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوره دوم ریاست جمهوری محمود احمدینژاد بوده است.
خطبه عقد مهناز افشار و یاسین رامین توسط سید محمد خاتمی رئیسجمهور اسبق جمهوری اسلامی ایران قرائت شد و آنها را به عقد هم درآورده است.
حاصل ازدواج مهناز افشار یک دختر بوده است. دختر مهناز افشار لیانا نام دارد که مانند مادرش متولد ماه خرداد است.
- ۰ ۰
- ۰ نظر
داستان کودکانه جالب : دکتر محمود حسابی می گوید: آخر ساعت درس یک دانشجوی دوره دکترای نروژی سوالی مطرح کرد: استاد شما که از جهان سوم می آیید، جهان سوم کجاست؟
در دوران دومین جنگ چچن، ارتش روسیه گرزونی مرکز چچن را به تصرف در آورد. افراد مسلح ضد دولتی چچن در هر گوشه و کنار به سربازان روسیه حمله می کردند، نبرد بسیار شدید بود تا اینکه تمامی ساختمان ها منهدم گردید.
یک ستوان دوم روس در یک تماس تلفنی با همسرش مطلع شد که به تازگی پدر شده است. هنگامی که از کنار یک ساختمان عبور می کرد، صدای گریه دخترکی را شنید و در اندیشه دختر خود بود که هنوز موفق به دیدارش نشده بود. گرچه وی می دانست در مقابل هر ساختمان و هر شهروند چچنی خطرهایی وجود دارد، اما باز هم به سربازان زیر دست خود فرمان داد که جلوتر نروند و دخترک را نترسانند.
او شخصاً به سوی صدا رفت. دخترک حدود شش سال داشت. معلوم بود که والدینش را در جریان بمباران ارتش روسیه از دست داده است و هراس از چهره و چشمانش هویدا بود.
ستوان دوم روس یک بسته شکلات از جیب بیرون آورد، بسته شکلات را هنگام جستجوی افراد مسلح چچن در فروشگاهی که ویران شده بود، پیدا کرده بود. این افسر روس قصد داشت این بسته شکلات را برای همسر و دخترش سوغات ببرد. اما متوجه شد که دخترک اکنون بیش از هر کسی به این سوغات نیاز دارد.
ستوان دوم لبخند زده و شکلات را به دست دختر داد و با محبت نامش را سوأل کرد.
دختر از جنگ خونبار هراسیده بود و بر اثر بیم و هراس به ستوان دوم چشم دوخته بود و سپس با عجله به گوشه ای خزید. ستوان دوم با لبخند جلو آمد و چهره دوست داشتنی دخترک را نوازش کرد.
او می خواست که بسته شکلات را به دختر داده و آنجا را ترک کند؛ اما دخترک ناگهان از کیف مدرسه اش یک طپانچه بیرون آورده و ماهرانه و در عین ناباوری افسر روس را هدف قرارداده و ماشه را کشید.
مردم هنگامی که اشیای برجای مانده از این ستوان دوم را بررسی می کردند، دو خاطره فراموش نشدنی را در ذهن داشتند:
اول اینکه در چهره این افسر کماکان تبسم پدرانه دیده می شد.
دوم اینکه بسته شکلات هنوز در دستش بود. شاید او قبل از مرگش دخترک چچنی را دختر خود می پنداشت.
عشق پدرانه پنهان شده در اعماق جان و دل او موجب شده است که وی جنگ و خاطرات آن را برای لحظه ای فراموش کند.
- ۰ ۰
- ۰ نظر
پروفایل عاشقانه سیگار : در این پست با ما باشید تا جدید ترین پروفایل های عاشقانه روز را در اختیار شما بگذاریم
- ۰ ۰
- ۰ نظر
عکس پروفایل دخترانه : در این قسمت قصد داریم برای شما دوستان عزیز جدید ترین عکس های پروفایل زیبا را قرار بدهیم
- ۰ ۰
- ۰ نظر
متن آهنگ حصین به نام شبا
همخوان:
شبا بیدار تا خوده 5 شب کنارم هرکی نشست و منه کله شق
گازو گرفتیم لایی کشی با شعله پِرموسی زِیره لوله باریکه چیل
شبا بیدار تا خوده 5 شب کنارم هرکی نشست و منه کله شق
گازو گرفتیم لایی کشی چشامون قرمز بس که بیداری کشید
حصین:
داداشی نه من تو فازه تو نیستم // مسیر زندگیم ردیفه و پیچو گریز کم
دوس ندارم هی رابه را اسیره پلیس شم
روزامم پرره دورو ورم جیره خور نیست کم
خرابومست رویه زمین های خدا // این زندگی انگار مارو خریداره دو را
چسب زخمه صدییایه دلار // من زندگیم اینه تو چی سره کاری الاغ
هه هه
زندگی بوده نمه به کام // گوش پره دورمون اینهو زنه بکام
یه کوه مشکل ام اگه بوده کنه به پام // یه جوری حل شده قبل اینکه منو بگان
اه هوای همو دارم-نداریم غم مالی-دوباره منو گاری-چه فازه سر حالی-
سطح شهر دوباره من رو دیدی-اما تو پیاده ما سواره اینفینیتی!
همخوان
شبا بیدار تا خوده 5 شب کنارم هرکی نشست و منه کله شق
گازو گرفتیم لایی کشی با شعله پِرموسی زِیره لوله باریکه چیل
شبا بیدار تا خوده 5 شب کنارم هرکی نشست و منه کله شق
گازو گرفتیم لایی کشی چشامون قرمز بس که بیداری کشید
صادق:
چای داغ با یه مالبورو کون قرمز // چشما روته اما دنیای تو فول دپرس
بی خی حاجی بزارن بگن ابله //تو دیدی بگو باشه بعدم بزن قهقهه
نخورده سره همه به سنگ که خوب
نبودن همه تو تاریکی شب که تو
بودی و شنیدی صدای زوزه هارو
غژغژ استخون ناله های مارو
نیت فالتم زیدت نبوده // هر روز سره مشتات ته حرست کبوده
کوبیدیش دیوارو // دوره چش سیاهو // تبهات گذاشتن نوره چشمیات؟
دولت تو پوله // لولت تو پودره // هرکی از راه اومد شاشیت تو مودت
خیلخوب اینم ردیفه -تو تکو تنهایی یه دنیاس حریفت
- ۰ ۰
- ۰ نظر
داستان کوتاه : بازرگانى در زمان انوشیروان مى زیست و مالى فراوان گرد آورد. پس از سال ها، او که در مملکت نوشیروان غریب بود، تصمیم به بازگشت به دیار خویش گرفت، ولى بدخواهان، نزد پادشاه بدگویى کردند که فلان بازرگان، از برکت تو و سرزمین تو، چنین مال و منال به هم رسانده است و اگر او برود، دیگر بازرگانان هم روش او را در پیش مى گیرند و اندک اندک رونق دیار تو، هیچ مى شود.
وقتی نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم. جلوی ما یک خانواده ایستاده بودند، خانواده ای با شش بچه که همگی زیر دوازده سال سن داشتند و لباس های کهنه ولی در عین حال تمیـز پوشیده بودند.
بچهها دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان در مورد برنامه هایی که قرار بود ببینند، صحبت میکردند. مادر نیز بازوی شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند میزد.
وقتی به باجه رسیدند، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید: چند عدد بلیط میخواهید؟
پدر جواب داد: لطفا شش بلیط برای بچهها و دو بلیط برای بزرگسالان.
متصدی باجه، قیمت بلیط ها را گفت.
پدر به باجه نزدیکتر شد و به آرامی پرسید: ببخشید، گفتید چه قدر؟
متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد.
پدر و مادر بچهها با ناراحتی زمزمه میکردند، معلوم بود که مرد پول کافی همراه نداشت؛ حتما فکر میکرد که به بچه های کوچکش چه جوابی بدهد.
ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس بیست دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. بعد خم شد، پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد!
مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: متشکرم آقا.
- ۰ ۰
- ۰ نظر
مالک پارک حیاتوحشی در مکزیک زیر سنگینی شتری که روی او نشسته بود، جان خود را از دست داد. بهنظر میرسد که خشم این شتر از مالکش به خاطر دریافت نکردن جیره روزانه کوکاکولا بوده که هرروز از مالک حیات وحش میگرفته است.یه گزارش دویچه وله، آلبرتو کانتو، سخنگوی شهرداری "تولوم" در شرق مکزیک گفت: «یک شتر در پارک حیات وحش مالک پارک را کشته است. بهنظر میرسد دلیل خشم حیوان، این بوده که او جیره روزانه کوکا کولایش را دریافت نکرده بوده. همین مسئله باعث خشم حیوان و مرگ مالک حیاتوحش شده است. مالک حیات وحش هر روز به این شتر کوکاکولا میداده است.»این مقام مسئول در تشریح جزئیات حادثه نادری که در باغ وحش پیش آمده است، افزود: «این شتر ابتدا او را دندان میگیرد و سپس با لگد به او ضربه میزند و در نهایت روی مالک حیاتوحش مینشیند. در اثر نشستن شتر بر روی مالک حیاتوحش و در نهایت بر اثر فشار وزن شتر و خفگی، مالک جانش را از دست میدهد.»ماموران امداد و نجات با بستن طنابهای مخصوص به شتر، سعی کردند به زور حیوان را جابه جا کنند و مانع مرگ مالک حیاتوحش شوند، اما تلاش آنها به نتیجه نرسید و مالک ۷۰ ساله زیر وزن شتر جان داد. دلیل اصلی خشم و کینه شتر به مالک حیاتوحش هنوز به دقت روشن نیست اما بهنظر میرسد که ناراحتی شتر از دریافت نکردن جیره روزانه کوکاکولایی بوده که هر روز مرتب دریافت میکرده است.
- ۰ ۰
- ۰ نظر